عدم طراحی هم خوب است!
همه ما گاهی در پروژه های کوتاه مدت با تعداد قابلیت های محدود درگیر بوده ایم. در این شرایط چه میزان به طراحی اهمیت داده اید؟ آیا کماکان روی یک طراحی خوب پافشاری کرده اید یا بر وسوسه آن غلبه کرده و به توسعه نرم افزار بدون طی مراحل طراحی تن داده اید؟ برای برخی پیاده سازی نرم افزار فاقد طراحی در حکم خیانت(!) است اما آیا همه نرم افزارها نیاز به طراحی دارند یا می توان گاهی از خیر طراحی گذشت؟
در نمودار زیر خطی فرضی مشاهده می کنید که به نظر Martin Fowler نقطه تصمیم گیری در مورد وجود یا عدم وجود طراحی در نرم افزار است. اگر میزان قابلیتها (و البته میزان زمان و منابع مصرفی) نرم افزار مورد نظر پایین تر از این خط باشد، ممکن است تصمیم گیری در مورد عدم وجود طراحی معقول باشد. اما اگر عملکرد و قابلیتهای نرم افزار تحت بررسی شما بالاتر از این خط باشد، "اوصیکم بالطراحی".
سوال اساسی اینجاست که مکان مناسب قرارگیری این خط کجاست؟
نویسنده مطلب معتقد است که به دلیل عدم توانایی ما در سنجش بهره وری و کیفیت نرم افزار امکان تعیین مکان دقیق این خط فرضی ممکن نیست و عملا یک خود یک تصمیم مبتنی بر قضاوت تجربی است.
اصل موضوع را در اینجا بخوانید.